جدول جو
جدول جو

معنی کلافه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کلافه کردن
کنایه از کسی را مانند کلاف سردرگم کردن، گیج کردن، سرگشته ساختن
تصویری از کلافه کردن
تصویر کلافه کردن
فرهنگ فارسی عمید
کلافه کردن
(رَ شُ دَ)
گرد آوردن. (آنندراج) :
شور خیال صرصر قهرت کلافه کرد
دستار را به فرق جهان پهلوان برق.
اشرف (از آنندراج).
تا می توان به رشتۀ طول امل مپیچ
نکبت کلافه کردن مرد است عیب و عار.
اشرف (از آنندراج).
، مانند کلافه سردرگم کردن. گیج کردن: از بس حرف زد مرا کلافه کرد. (فرهنگ فارسی معین) ، سخت ناراحت کردن: گرما کلافه اش کرده بود. (فرهنگ فارسی معین) ، مغلوب کردن (در کشتی). (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلافه شود
لغت نامه دهخدا
کلافه کردن
مانند کلافه سر در گم کردن گیج کردن: (از بس حرف زد مرا کلافه کرد)، سخت ناراحت کردن: (گرما کلافه اش کرده بود)
تصویری از کلافه کردن
تصویر کلافه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علاوه کردن
تصویر علاوه کردن
افزودن، اضافه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرانه کردن
تصویر کرانه کردن
به پایان رساندن، کنایه از منحرف شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلایه کردن
تصویر صلایه کردن
ساییدن دارو یا چیز دیگر بر روی سنگ یا در هاون
فرهنگ فارسی عمید
(رَ تَ)
پیچیدن با تنکۀ آهن. کلافه کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلاف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کالفته کردن
تصویر کالفته کردن
آشفته ساختن پریشان حال کردن: (ترا علت جهل کالفته کرد کزین صعبتر نیست چیز از علل) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیاوه کردن
تصویر کلیاوه کردن
سرگشته کردن، گیج ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفاره کردن
تصویر کفاره کردن
انجام دادن عملی که بدان گناهان پاک شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشاله کردن
تصویر کشاله کردن
خود را بسویی کشیدن بطرفی خزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرانه کردن
تصویر کرانه کردن
دوری کردن، دست کشیدن: (... از ظلم و جور و بیداد کرانه کردیم میخواهیم که این کار بر نهج قاعده دین و قانون اسلام بفرمان خلیفه باشد) (سلجوقنامه ظهیری)، گوشه گرفتن عزلت گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرایه کردن
تصویر کرایه کردن
سلاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاشی کردن
تصویر کلاشی کردن
ترفند زدن کلاه برداری کردن، می زدن مست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علاوه کردن
تصویر علاوه کردن
افزودن افزودن اضافه کردن، جمع کردن، جمع کردن، افزودن
فرهنگ لغت هوشیار
به خواندن قطعه ای با صدای بلند و آهنگ توام با اطوار متناسب از بر خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلایه کردن
تصویر طلایه کردن
پیشقراولی کردن جلو داری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاسه کردن
تصویر کلاسه کردن
سامان دادن رده بندی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلاصه کردن
تصویر خلاصه کردن
پالیدن ژاویدن هنگار تنیدن، کاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلافی کردن
تصویر تلافی کردن
جبران کردن تدارک کردن، عوض دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلایه کردن
تصویر صلایه کردن
دارو یا چیزی دیگر را روی صلایه ساییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلایه کردن
تصویر صلایه کردن
دارو یا هر چیز دیگر را بر روی سنگ یا در هاون کوبیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علاوه کردن
تصویر علاوه کردن
((~. کَ دَ))
اضافه کردن، افزودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشاله کردن
تصویر کشاله کردن
((~. کَ دَ))
خود را به سویی کشیدن، به طرفی خزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
افزودن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خلاصه کردن
تصویر خلاصه کردن
Abridge, Abstract, Summarize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تلافی کردن
تصویر تلافی کردن
Reciprocate, Retaliate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
Add
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
добавлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تلافی کردن
تصویر تلافی کردن
отвечать взаимностью , мстить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خلاصه کردن
تصویر خلاصه کردن
сокращать , абстрагировать , суммировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
hinzufügen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تلافی کردن
تصویر تلافی کردن
erwidern, sich rächen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خلاصه کردن
تصویر خلاصه کردن
kürzen, abstrahieren, zusammenfassen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
додавати
دیکشنری فارسی به اوکراینی